میگفت عصبانی که میشم اصلا داد نمیزنم. حتی صورتم هم نشون نمیده. میفهمیدم یعنی چی. خودم سالهاست این مهارت رو به مرحله عالی رسوندم. مثل وقتی که میخواستم در جوابت داد بزنم ولی به خندیدن ادامه دادم. مثل وقتی که بدنم از شدت عصبانیت شروع کرد به لرزیدن ولی نه صدام تغییر کرد و نه چهره ام. کاش زودتر میفهمیدم با چه جور آدمی طرفم. درد و حس تنفری که از رفتار و گفتارت به وجود میاد کم نمیشه، ولی حداقل میدونم مشکل از من نیست. حداقل میدونم و پذیرفتم که غیرقابل تغییری. ولی کاش بفهمی که چقدر از این نمایش بدم میاد.

نمی شود. هرکار می کنم نمی شود.  این توده سیاه خشم و نفرت که درون سینه ام می سوزد همه حواسم را درگیر کرده. حالم از همه دنیا به هم میخورد. حالم از کثافتی که در دنیا موج میزند به هم میخورد. دلم میخواهد فریاد بزنم، فحش بدهم، زمین و زمان را به هم بدوزم. دلم میخواهد از این دنیا فرار کنم.